میگی بازم کنار همدیگه واژه بچینیم؟... راجع به چی؟...باشه بشینیم! چشاتو باز کن, یه لحظه مال من باش یه لحظه بیا توی حس و حال من باش پس میکروفونو به دست من تو بده بگم: از این زمونه و از دلی که تکه تکه است هرآهنگ منم مساوی ذکر یه درد,جز اینم ندارم یه فکر بهتر... از جومونگی بگم که شده سمبول رشادت, ایران براش شده مثل صندوق تجارت!!! پس هنرمند وطن الان کجاست؟اون نیست!!! اون تو زیر زمین میخونه چون که مجاز نیست!!! از چی بگم برات؟؟؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد؟ به جز کاغذ سفید پاره خب آره رفیق حرف توش داره!!!ولی با خودکارسفید!!! توهم مثل منی تو هم کم درد نداری درد اصلیت اینکه تو همدرد نداری! من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره ولی این اشکهارو کی میخواد گردن بگیره؟؟؟ از چی بگم خدا؟؟؟ از این بنده های خسته, از این همه درد, تموم دنده هام شکسته خنده هامو نبین این خنده ها میچسبه رو لبم این منم با یه ردپای خسته! از چی بگم؟؟؟ بگو از یه روح زخمی که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی از روزایی که خط خوردن تو تقویم, خبر میدن از یه عشق پاک رو به تخریب از چی بگم؟؟؟ از بچه های پایین شهر, که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب اون که تنها دلیل خوابش به عشق فرداست, تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست, یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین, که هستند تو واردات کالای ساخت چین تو به من اینو بگو من از چی بگم خب؟؟؟ ماگفتیم و تموم دردا ریشه کن شد؟؟؟ از چی بگم؟؟؟ شاید قصه دوست داری مثل قصه ی اون همکلاسیان روستایی!!! اگه قصه تلخه گناه واقعیت, داستان نرگس و گلای باغ میهن که نشستند با صد چراه و افسوس کاشکی :یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتی چراغ افتاد توی کلاسو گر گرفت, آتشی که پوست بچه هارو مثل گرگ گرفت یه طفل معصوم با دادو فریاد گفت: زود بدویین سمت در ...ولی درم قفل بود چشام خشک شد یه کم بهم اشک بده ایزد!!! این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسند؟؟؟ کودکی مرد در راه کلاسی که ... سوخت و منتظر یه جراح پلاستیک یاس نمیخواد ته قصه رو هرگز ببنده چون باز دلش میخواد که نرگس بخنده از چی بگم؟؟؟ هنوز صبح نشده غروب زد, تو قلب بچه های مدرسه ی درود زن غصه نخور صدامو بشنو از تو خونت... من صداتو به گوش همه میرسونم!!! از چی بگم؟؟؟ از دلی که فقط اسمش دله یا عمری که نصفشه اشکه نصفش گله یا از روح توی زندون که نصفش وله, آدم مجبوره که با شرایط وقفش بده از چی بگم؟؟؟ بگو از یه روح زخمی, که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی ولی قسم به خدا, قسم به روح تختی, که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر... خیلی خشن زندگی ولی حوصله کردم, تو فشن زندگی من یه مدل دردم, ولی دفتر گذشته هامو ذره ذره کردم و اومدم جلو که پی درد سر بگردم از چی بگم؟؟؟ از چی بگم؟؟؟ از چی بگم؟؟؟.... تقدیم به داداشی عزیزم که همه وجودش یاسه
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم که خوشتون بیاد............... راستی نظر یادتون نره
Home
|