yadegari

محبت رو وفتی یاد گرفتم که قصه ی پسر کوچولویی رو شنیدم:که وقتی داشت بارون

میومد سرشو رو به آسمون بلند کرد و گفت:خدایا!گریه نکن درست میشه...!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:,ساعت1:17توسط sara | |

 

گاهی دلت از سن و سالت میگیره...

میخوای کودک باشی

 کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه میبره و آسوده اشک میریزه

اما...

بزرگ که باشی باید بغض های زیادی رو بی صدا دفن کنی...

 

+نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,ساعت18:44توسط sara | |

من زندگی میکنم...

حتی اگر بهترینهایم را از دست بدهم!!!

چون این زندگی کردن است که بهترینهای دیگر را برایم میسازد.

بگذار هرچه از دست میرود برود;

من ان را میخواهم که به التماس آلوده نباشد,

حتی زندگی را...

 

http://img4up.com/up2/09971833464022799040.jpg

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت17:49توسط sara | |